مینی بوس روستا

مینی بوس روستا

با سلام

خیلی وقتا هستش که با دیدن یک عکس خیلی از خاطره ها برای هرکدوم از ما شاید زنده بشه و  برخی اوقات هم یک تصویر فقط یک تصویر نیست، بلکه خیلی فراتر از انچیزی  میتونه باشه که  چهره تصویر نشون میده.حتما راننده مهربون این مینی بوس رو هم یادتونه، خدا رحتمش کنه عمو محمد رو که همین چند ماه پیش از بینمون رفت.

یادش بخیر،

هر روز صبح صدای بوق این مینی بوس مردم رو به شهر فرا میخوند.از همه دوستان خواهشمندم هر خاطره ای که از این مینی بوس دارن رو تو قسمت نظرات بنویسن و اگه مایل بودن خاطراتشون رو به آدرس ایمیل مدیر وبلاگ ایمیل کنن تا خاطراتشون تو صفحه اول وب سایت برای سایرین نمایش داده بشه.

ادرس مدیر وبلاگ : Hadi.zarvandi@yahoo.com 

 




|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : هادی زروندی
تاریخ : سه شنبه 15 مرداد 1392
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
مجتبی زروندی در تاریخ : 1393/10/19/5 - - گفته است :

سلام .من از کودکی قم بزرگ شدم ولی هرساله نیشابور و زروند میومدیم وقدیم که ماشین نداشتیم سوار این رخش قدیمی میومدیم زروند ویادش بخیر که چقدر زروند شلوغ بود ومارو تحویل میگرفتن .بابای من با عمو محمد خدا بیامرز خیلی صمیمی بودن طوری که بارها منو بابام وعمو محمد دربست با این ماشین زروند اومدیم بگذریم .
من پسر شیخ محمدرضا .نوه کلب علی عکبر (همسایه مسجد) پسرعمو محمد عزیزالله

پاسخ مدیر وبلاگ :

سلام آقا مجتبی عزیز

طاعات و عبادات قبول باشد.

فرا رسیدن سال جدید رو بهتون تبریک میگم و از خدای مهربان میخوام در امسال براتون بهترین ها رقم بخورد.

خوشحالم از اینکه هنوز هم به سرزمین اجدادی خود علاقه مند و طوری که فرمودید هرساله تشریف میارید.گمانم شما را در ذهنم بیاد آوردم دوست من.

عمو محمد مرد بزرگی بود و غم از دست دادن ایشان همچنان در سینه ما سنگینی میکند.این تصویر هم یادگاری بود از ایشان که برای من یادآور خاطرات طلایی بود.خاطراتی از جنس صداقت دوران کودکی...

از اینکه از وبسایت دیدن نمودید کمال تشکر را دارم و از شما خواهشمندم اگر خاطره خاصی از روستا بیاد دارید برایم در قسمت نظرات بنویسید تا در وبسایت نمایش داده شود.گاهی یک خاطره طلایی کوچک برای سایرین آنچنان دارای ارزش است که قابل توصیف نیست.

راستی، در جوار ملکوتی حضرت فاطمه معصومه(س) هستید ما را نیز از دعای خیر خودتان بی نصیب نگذارید.

باز هم منتظر حضور سبزتون هستم.

خدا با شما

 


/weblog/file/img/m.jpg
علی زروندی در تاریخ : 1392/10/8/zarvandi - - گفته است :
با سلام در دهه 60 یک روزبا این مینی بوس صبح خیلی زود در دی ماه یا بهمن ماه ما 1364 میرفتیم بزغان که در راه گرماب بعد از ولحه ( ان زمان جاده اسفالت نبود ) و از مکان تپه تی که انرا غلور مینامیدند . مرحوم عمو محمد قبل از اینکه مینی بوس به غله برسد ماشین را کم گاز کرد و ماشین به عقب برگشت . شانسمان به کوه مقابل برخورد کرد در غیر اینصورت چپ میشد. یادش بخیر وقتی ماشین برگشت محمد علی حاج محمدرضا گفت صلوات بفرستید. ما ه با ذکر صلوات بعد از توقف ماشین پیاده شدیم و با هل مجددا بهه راه افتادیم
پاسخ: سلام دوست عزیزم. ممنون از نظر و خاطره زیبایت.. واقعا یادش بخیر.. ازتون میخوام با توضیح بیشتر این خاطره رو یا هر خاطره دیگه رو واسم ایمیل کنید تا بذارم تو مطالب نخست وبلاگ.. با آرزوی موفقیت بهروز باشید

/weblog/file/img/m.jpg
احمد زروندی در تاریخ : 1392/5/27/7 - - گفته است :
سلام هادی اقه چه عجب عکس جالبی گذاشتی واقعا یاداوری خاطرات هم تلخ است و هم شیرین ان شاالله خداوند عمو محمد را مورد لطف و عنایتش قرار بده واقعا تک تک اهالی روستای مدیون این مرحوم میباشند
پاسخ:

/weblog/file/img/m.jpg
عصمت در تاریخ : 1392/5/16/3 - - گفته است :
سلام هادی اقا .واقعا عکس خوبی گذاشتی برای من کلی خاطرات زنده شد و از اینکه دیدم این ماشین هنوز توی روستا هست برایم خیلی جالب بود
پاسخ: سلام و درود بر شما ممنون از نظرتون، ولی قرار شد خاطراتتون رو از این ماشین برای ما تو قسمت نظرات بنویسین. منتظرم. در ضمن این ماشین دیگه تو روستا نیست.وقتی راننده این ماشین به رحت خدا رفت، این ماشین هم نتونست درد نبودشو تحمل کنه و دیگه رفت.رفت و دیگه پیداش نیست. الان روستا ماشین واسه رفتن به شهر نداره. موفق باشید.


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: